#سفارشی#کیک_اسفنجی_کاکائویی#خامه_ای#رنگی#Fareqلحظه اي را که پدربزرگم عاشق شد دقيقاً به خاطر دارم. او در چشم من فرد بسيار پيري بود که بيش از پنجاه سال داشت؛ و اين راز جديد و همراه با احساساتش موجي از تحسين در من برانگيخت که البته درآميخته با نوعي بدجنسي هم بود. تا آن زمان فکر ميکردم من تنها مشکل پدربزرگ و مادربزرگم هستم.
حدس ميزدم که مادربزرگ نبايد چيزي بفهمد. او به دلايلي بسيار بي اهميتتر مثلاً وقتي سر شام خرده نان از دست پدربزرگ ميريخت، تهديد ميکرد که او را ميکُشد.
شش ساله بودم و با عشق هم آشنايي داشتم. در مهدکودک در روسيه پشت سر هم عاشق سه مربي شدم. گاهي هم همزمان عاشق چند نفر بودم. در ساختمان نُه طبقه اي که قبل از مهاجرت در آن زندگي ميکرديم، دختري زير هجده سال نبود که دستکم مدتي به او نظر نداشته باشم. وقتي مادربزرگ در خيابان متوجه نگاه هاي من به موج دامنها و دم اسبي آنها ميشد، دستش را جلوي چشمهايم ميگرفت و ميگفت: «چشمهات درنياد! هيچوقت يکي از اينها نصيبت نميشه.»
کیک سالگرد ازدواج عاشق رنگشم🧡💚
سالگرد ازدواج من نیستا😂😂مال مشتریه
ترکیب رنگ تماما با رنگهای ایرانی
لینک توضیحات پک آموزشی
https://sarashpazpapion.com/picture/20d4a67d0640fb901a7c372722d42b3d
...